ای که فرهاد منی بنگر که در جان منی
گرچه دوری از نظر اما تو سامان منی
یک کلام آتشینت آتش جانم نشاند
آتش این عشق تو ما را به ویرانی کشاند
قلب من درخلوتش هرگز پریشانی نداشت
تا کنون با دلبری چون تو سروکاری نداشت
توچه آسان با من از عشق و محبت دم زدی
آن چه آرام و قرارم بود را بر هم زدی
غربت چشمان تو در خاطرم جا مانده بود
کاش بی تو این دلم اینگونه وامانده نبود
کاش چشمان این مردم به دنبالم نبود
کاش هیچکس جز تو شیدایم نبود
گرچه جور غیر بر ما تیغ جدایی می زند
من به قربان خدایم، بر غیر، خدایی می زند
نازنین مجنون من بر هجر لیلی صبر کن
می شود پایان این شام سیاه با یاد لیلی سرکن
نظرات شما عزیزان: