عشق ممنوع

خیلی دردناکه،جایی باشی که زمینش با تو قهر باشه ، نخواهد که قدومت دلش رو لمس کنه  و مجبور باشی تحمل کنی خنده هایی که پشت اون یه نفرت پنهون شده .آشنا باشی تو قلب ها ولی قلب خودت با خودت غریبه باشه.خیلی سخته امیدت رو جایی پیدا کنی که قبلا امیدی رو به تو هدیه داده ،پیش کسی پیداش کنی که حتی چشماش نخواهند تورو ببینند.ساعت ها به چهره اش خیره بشی تا نگاهت کنه  بهت بگه حست عقل ندار، ولی دریغ از یک نگاه .دلتنگ می شی وقتی با کسی روزات سپری بشه که تمام امید زندگی بعد از خدا بوده،با کسی که دردات و رنجات با دیدنش،فراموشت می کردند،با کسی که پشت کنه به تمام عهدی که با تو بسته بود.خیلی سخته ساعت ها به نامه ای خیره ای بشی که در اون خیابونی به نام صداقت افتتاح نشده باشه.بشینی کنار آدم هایی که  دوستت دارند اما دوستشون نداری و براشون از کسی صحبت کنی که تو از ته قلب دوستش داشته باشه اما اون تو رویاهات دوستت داشته باشه.دلت میگیره  و غمگین می شی  وقتی که حتی اگه اشتباهی نکرده باشی ،معشوقت ازت ناراحت باشه و بدتر از اون اینکه هر کاری بکنی ،هر قلم و کاغذی را واسطه قرار بدی تا گناهی که نکردی رو برات ببخشه ولی بدترین جواب رو بهت بده نه بگه می بخشمت نه بذار تا احساس گناه باهات باشه.خیلی باید دلت شکسته باشه که تو بهترین لحظه ها تو با کسی بدونی که اون بدترین لحظه هاشو کنار تو میدونه.




نوشته شدهجمعه 5 آبان 1391برچسب:, توسط امیر عباس
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.